ღ❤hosein_jigar&shadi joon ❤ღ

 شاید آن روز که سهراب نوشت:

تاشقایق هست زندگی باید کردخبری ازدل پردرد گل یاس نداشت  ...

باید اینجور نوشت... هرگلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس...

زندگی اجباریست/حتی اگرتنها باشی!

کاش به خودمان قول بدهیم وقتی عاشق شویم ک آماده ایم نه ...وقتی ک تنهاییم

میدانی...!من جز باتو ..باهرکس دیگرکه باشم ....تنهایم!!

ای تنهاترین تنهای شبهای تنهایی من!

تو تنها کسی بودی ک تنهاییهایم را ...تنها ب تو گفتم...

و چه شبها درتنهایی و سکوتم... فریاد زدم دوستت دارم!

ساده و کوتاه میگویم....برگرررررررررررررررررررد ...دلتنگتتتتتتتتتتتتتم.

گونه هایم خیس شده است... امان از رفیق ناباب...باران رامیگویم!

نه رفیق خوبی برای تنهاییام نیس نه همدم خوبی برای دردهایم!

فقط دلتنگی هایم راخیس وخیس وخیس ترمیکند...!

دلتنگی را چگونه هجی کنم تا درک کنی زیر سنگینیش کمرم تا خورده!

دلتنگی هایم رازیر بغل زده ام ونشسته ام...ب انتظار...روزهایی ک تو می آیی!

تمام سهم من از تو ...همین دلتنگی هاس ک می آیند و تا ابد می مانند...

دوستت داررررررررررررررم بی اندازه...!تا ندااااارد...

سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 8:17 |- hosein_jigar -|


 

وصیت کردم هرکی تومراسم ختمم گفت:"خدا بیامرزتش" راحت شد!

با لبه سینیه حلوا بکوبین محکم ب دهنش اونم راحت شه بیاد پیش من!

بابام زنگ آیفونو زده.منم برداشتم گفتم بله؟بابام گفت بیا پایین!

منم رفتم زود پایین.. گفتم بله! گفت: هیچی برو گلیدای ماشینو از بالا بیار.....

از بس این روزا مطالب دلتنگی و عاشقانه خوندم...

همش فک میکنم یکی منو ول کرده رفته!..

بابام زنگ زده غذا سفارش بده میگه 2تا پیتزا با ی همبرگر ساده!

وقتی قطع کرد گفتم چرا نگفتی 3تا پیتزا؟

گفت:اگه واسه تو پیتزا میگرفتم گرون میشد!برا تو همبرگر گرفتم.

بعد مادرم اومدو گفت بیا پسرم دلستر بخور!تعجب کردم گفتم دستت درد نکنه!

میگه آخه ازاین تلخاست ...کسی نمیتونه بخوره!

حالا ب دوتا پرورشگاه سرزدم...هردوتاشون میگن قیافت خییییلی آشناست!

دو شنبه 16 ارديبهشت 1392 9:4 |- hosein_jigar -|


 زندگی را تو بساز...نه بدان ساز که سازند وپذیری بی حرفی...زندگی یعنی جنگ..توبجنگ!!

زندگی یعنی عشق...توبدان عشق بورز!بودنت ی جور نبودنت یجور...

دراین دنیای جورواجور ... دوستت دارم بدجوووووور!!...

برای رسیدن باید رفت...در بن بست هم راه آسمان باز است...پرواز رابیاموز!!...

مرا این داغ درتکرار مانده...من واین عشق بیدار مانده... مپرس ازمن چرا دلتنگ هستم؟دلم بین درودیوار مانده!

بگذار باران بیایدوتو بیایی و بمانی...تا تمام خاطره را زیر باران ...تا یک نگاه عمیق تایک تبسم عاشقانه...

تالبخند   تابوسه   تا یک آغوش گرم    ....   پیش ببریم!!!

و زندگی از جایی شروع میشود که بی هوا ....بوسیده میشوی!

هنگام بارش باران سرت را به آسمان نگیر...من به بوسه های باران روی صورتت هم حسودی میکنم...


ℭoη†iηuê
دو شنبه 16 ارديبهشت 1392 8:14 |- hosein_jigar -|



هر جا که باشم آسمان همین رنگ است...........

خیلی خسته ام....!   احساس تنهایی تمام وجودم را گرفته.....!

امروز میخواهم خودم باشم دیگر خبری نیس از آنهمه ....خنده های الکی ..تبسم های مصنوعی .. نگاههای اجباری ..

حرف زدنهای زورکی .....!

نه..!حالم خوب است.!فقط ..دلم تنگ است...!برای آن روزهایی که تو در کنارم بودی و از ته دل میخندیدم عزیزم....

 

 

 

ازم دوری اما دلت بامنه                 ازت دورم اما دلم روشنه

تو چشمای تو عکس چشمامه  و  تو چشمای تو عکس چشمای تو 

تو این لحظه هایی ک دورم ازت .. همه خاطره هامونو خط ب خط

دوباره تو ذهنم نگا میکنم ...دارم اسمتو هی صدا می کنم ...!

کی گفته از عشق تو دست میکشم دارم با خیالت نفس میکشم...!

 

پنج شنبه 22 فروردين 1392 10:58 |- hosein_jigar -|


 

دلم بی تو زمین بی بهاره / همیشه با خیالت بی قراره
اگه باور نداری قلب بشکاف / ببین بی تو دل من در چه حاله...

 

 

...

 

 

وقتی خاطره های آدم زیاد میشه ، دیوار اتاقش پر از عکس میشه ، اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسشو به دیوار بزنی...

 

 

................................................

 

باران کـه میبـارد......
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود.....
راه می افـتم ...
بـدون چـتـر ...
من بـغض می کنـم ...
آسمـان گـریـه ...

.......................

اگه چشمات تر شد، اگه دلت تنگ شد ،اگه دیگه نبود کسی ، امید و هم نفسی ، بدون که هست اینجا کسی ،که تو واسش همه کسی …

...................

بادکنک دلتنگی هام پر شده از هوای تو … اگه نیای می ترکه .. خونش می افته پای تو...

..................

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست؟

عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است...

.................


جمعه 9 فروردين 1392 22:29 |- hosein_jigar -|


بفرمایید قهوه...

حکایت رفاقت من با تو
حکایت " قهوه" ایست
که امروز به یاد تو تلخ تلخ نوشیدم...
که با هر جرعه اش بسیار اندیشیدم
این طعم رو دوست دارم یا نه؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تموم شدنش را نداشتم!
و تمام که شد فهمیدم
باز هم قهوه میخواهم...حتی تلخ تلخ!!

.......

در این روزهای دلتنگیـــــــــــ..

یک فنجان قهوه داغ مهمان منی کنار پنجره

بخار گرفته دلت،وقت تنهایــــــــــ

نووش جانـــــــ...قهوه رفاقت من همیشه تازه دم اســــــــــت...

.......

تنهایی یعنی یه بغض کهنه…
یه چشم خیس…
یه موزیک لایت…
یه فنجون قهوه ی تلخ و حس یک هم نفســـــــــ….

......

جمعه 9 فروردين 1392 17:11 |- hosein_jigar -|


ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد